عشاق حیات از لب خندان تو یابند
خوبان عمل فتنه ز دیوان تو یابند
ببینم مه از جیب سپهر و نکشد دل
کان مه که برد دل ز گریبان تو یابند
شاید که به شکرانه دهندت سر دیگر
آنان که سر خویش به چوگان تو یابند
ای بخت کسانی که به رغم من محروم
بوسیدن پای سگ دربان تو یابند
فردای قیامت که به انصاف رسد خلق
زنگار گرفته همه پیکان تو یابند
گر خاک وجودم، ز پس مرگ ببیزند
بس دست تظلم که به دامان تو یابند
هر جا که گریزد دل سودازده من
بازش به سر زلف پریشان تو یابند
عشق از کشدم، منت هجران تو بر من
کاین مرتبه از دولت هجران تو یابند
بر سوختگان کم ز یکی خنده که باری
داد جگر خود ز نمکدان تو یابند
در یوزه جان می کند از لعل تو خسرو
کان چاشنی از چشمه حیوان تو یابند